فانی








مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    




جستجو




 
  هرکس آرایش میکند... ...

نه ریش داره نه عمامه نه ساندیس خوره نه حکومتیه
نه سوپر انقلابیه نه تندرو نه اسلام رادیکالی داره نه
اما داره چی میگه؟
سرت درد نیارم کلیپو ببین رفیق

175776575888b43dd8cde4a0f4a1ecd639bd34ed46.mp4

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1404-07-08] [ 11:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  میلاد امام حسن عسکری (ع) مبارک باد ...

هرچند ڪه رسم است ، بگویند
تبریڪ پسر را به پدرهـا…
میلادِ پدر بر تو مبارڪ
ای آمدنت، رأسِ خبرهـا…💕

میلاد با سعادت پدر بزرگوار امام زمان(عج)، امام حسن عسکری (ع) مبارک باد

🎁عیدی جهانیان؛ ظهور فرزندش مهدی(عج)

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

1759256690img_20250930_191749_116.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  میلاد امام حسن عسگری مبارک باد ...

میلاد امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
❄️࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
از باغ محمّـد ، ثمـری آمده است
در شام مدینه قمـری آمده است

عالَم شده پر ستـاره امشب زیرا
میـلاد امـام عسـکری آمده است
❄️࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
دربیــت ولایـت ، مَــهِ تابان آمد
بر پیـکـر دین ، جلـوهٔ ایمان آمد

تابیـد به آفـاق جهـان نور حَسـن
سـومْ پسـر شـاه خـراســان آمـد
❄️࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
آمـد به جهـــان ، منبـع  خیـر و  بـرکـات
هم او که سرآمد است در خُلق وصفات

خواهــی که دلـت جَـلا بگیرد ، بفرست
دوم   حســـنِ    آل نبــی  را  صـلـوات
❄️࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌

1759247363img_20250930_191749_293.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  #به_قلم_خودم ...

مهدی جانم
دل من با یاد شما آکنده از نور و عشق میشود
و از نبود شما آکنده از غم و درد

«بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد»

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یاصاحب_زمان_ادرکنی
#به_قلم_خودم

1759230152888631313_1010582.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  محبت بزرگ‌ترین ثروت دنیاست ...

#داستان_آموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃

🦋 محبت، بزرگ‌ترین ثروت دنیاست 🍃

✍️با عجله از محل کارم بیرون آمدم که مادرم زنگ زد:
الو، سلام سحر جون! هنوز که نیومدی؟
گفتم: نه مامان، کاری داری؟ بگو!
کمی مِن‌مِن کرد و گفت:
امشب عزیزجون میاد خونمون، یه زحمت بکش از اون شیرینی‌هایی که قند رژیمی دارن بگیر و برو دنبالش، خونه عمه.

هر هفته مادربزرگم مهمان یکی از بچه‌هایش بود. بنده خدا پیر شده بود و به خاطر فوت پدربزرگم تنها زندگی می‌کرد. اما هیچ‌کدام از بچه‌هایش نمی‌گذاشتند غصه بخورد و همیشه هوایش را داشتند.

عزیزجون زن خوش‌زبان و مهربانی بود. شاید اگر فوت پدربزرگم نبود، هیچ چیزی نمی‌توانست چروک‌های صورتش را زیاد کند.

راهم را کج کردم و رفتم دنبالش. همین که من را دید، خندید و دست تکان داد.
به به، سحر خانم گل! اومدی عروس ببری؟

پشت چراغ قرمز، برگشتم و به چهره‌اش نگاه کردم:
به دست‌های لرزانش که تسبیح را می‌چرخاند،
به موهای سفیدش که از زیر روسری بیرون زده بود،
به نگاه خسته‌اش که در غروب آفتاب خیابان‌ها را دید می‌زد…

گفتم: خب چطوری عروس خانم؟ ببخشید، ماشین رو گل نزدم!
ذکرش را تمام کرد و گفت:
چه کنم؟ هر بار دیر میای، ماشینم که گل نمی‌زنی! راستی گل دختر، دفترچه‌ام رو آوردم، داروهامو بگیرم، یادت نره‌ها!
خندیدم و گفتم:
به به! عروس مریضم که هست!

جلوی داروخانه پیاده شدیم. خیلی شلوغ بود.
جایی پیدا کردم تا عزیزجون بنشیند و کنار همان صندلی ایستادم.

سری به تلفن همراهم زدم. همان‌طور که پیام‌ها را می‌خواندم، متوجه شدم که با خانم پیری که کنارش بود، مشغول صحبت شد.

از همه چیز گفتند و بحث کردند تا رسیدند به پول و ثروت!
پیرزن از پول و ثروتش می‌گفت:
اگر پول داشته باشی، دیگر هیچ غصه‌ای نداری، همه کارهایت پیش می‌رود، به بچه‌ها هم احتیاجی نیست، چون پرستار، کارها را دقیق و مرتب انجام می‌دهد. خلاصه اینکه پول بیشتر، زندگی بهتر!

عزیزجون با تعجب و در سکوت نگاهش می‌کرد.

همین که داروها را گرفتم، رو کرد به دوست تازه‌اش و گفت:
ثروت چیز خوبیه، راست می‌گی. خود من کلی ثروت دارم! چندتا خونه، آشپز، پرستار و راننده… اما ثروت من با شما خیلی فرق داره.

در مسیر بازگشت به خانه، از عزیزجون پرسیدم:
واسه خانمه کلاس گذاشتی، چندتا خونه و این چیزا؟!

خندید و گفت:
مگه دروغ گفتم؟ چندتا خونه دارم! خونه شما، خونه عمه، خونه دوتا عموها… زن‌عمو کوچیکه چقدر میاد فشارمو می‌گیره، دکتر می‌بره منو، بابات برد مکه، با عمه رفتم کربلا، تو هم که راننده منی! دروغ می‌گم؟

ثروت من مادر توئه که می‌دونم گفته برام شیرینی رژیمی بگیری و حتما فسنجون بار گذاشته!
ثروت من شماهایید!
پول به اندازه خودش کار می‌کنه، بیشتر از اون نه!

محبت ♥️ رو که نمی‌شه خرید…!

خنده‌ام گرفت، مخصوصاً پیش‌بینی خرید شیرینی…
انگار یک مدرس با تجربه، روان‌شناس و مشاور با من حرف می‌زد!

گفتم: عزیزجون! شما هم ثروت مایی، فکر نکن فقط خودت ثروتمندی…
خندید و با هم وارد خانه شدیم.
بوی خوش فسنجان خانه را پر کرده بود…

1759228081img_20250926_154902_830.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:58:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت